پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۰ مطلب در آبان ۱۳۸۹ ثبت شده است

۳۰
آبان
بعد از چند شب این شرجى سمج دست از سر ما برداشت و از غروب نسیم خنکى که از بهشت فرار کرده بود سمت‌مان آمد. آخر شب به هر که از دوستان زنگ زدم، جایى و به کارى مشغول بودند. به ناچار و بعد از مدت‌ها به تنهایى، پیاده سمت ساحل راه افتادم. هر وقت به ساحل رفتم با دوستان بودم و مشغول صحبت و بى‌توجه به کلیت ماجراهاى محیط اطراف. هواى بهارى، آرامش شب، جنب و جوش دریا، شرایط رویایى را رقم زده بودند. جابه‌جا چراغ کشتى‌ها در سیاهى شب و دریا، از دور سوسو مى‌زدند. در خط افق، مشعل سکوى نفتى بهرگان به شکل یک نقطه قرمز دیده مى‌شد. کودکان مشغول جست‌وخیز و بازى بودند. چند نفرى قلاب انداخته بودند براى ماهی‌گیرى. یکى‌شان معلم دوره ابتدایى‌ام بود. سلام و علیکى کردم و گذشتم. تلویزیون بزرگ ساحل، فیلم یکى از شبکه‌ها را پخش مى‌کرد. بازار قایق‌هاى پدالى گرم و به راه بود. عده‌اى روى میزهاى سنگى، شطرنج بازى مى‌کردند و عده‌اى پینگ‌پونگ. عشّاق جوان دست در دست هم فارغ از هیاهوی دنیاى اطراف قدم می‌زدند. ده دقیقه‌اى دستم را در جیبم کردم و در خلوت خودم در خیابان ساحلى راه رفتم تا به دریا رسیدم. یک پایم را روى تخته سنگى گذاشتم و با ژستى سینمایى، ایستادم به تماشا. مد بود و به همراه نسیم شبانه، موج‌هاى  کوچک به آرامى به ساحل مى‌خوردند و جای‌شان را به موج بعدى مى‌دادند. علاوه بر مردم بومى که برای شب‌نشینى آمده بودند، مسافرانى از شهرهاى مجاور نیز به قصد تفریح، بساط چادر و شام و چاى و خنده را برپا کرده بودند. با خودم فکر کردم خلیج فارس با این ساحل و شب‌هاى زیبا که از راه‌هاى دور و دراز براى دیدنش مى‌آیند، چرا فراموش می‌کنیم که در چندقدمى ماست؟
دریا برای مردم محلّی جزیی پذیرفته شده از طبیعت است. مانند دیوار خانه که آن قدر دیده‌ شده که از خاطر می‌رود که هست. دریا، این‌جا قبل از این که مایه تفریح باشد وسیله امرار معاش و تجارت و زندگی است. حتا راه مواصلاتی است برای رفتن به آن سوی مرز. ولی همین دریایی که جزو چیدمان در و دیوار این شهر پذیرفته شده در چشم مسافران و غریبه‌ها به مثابه یک اتفاق هیجان‌انگیز در رخوت روزمرگی است.
حادثه جالب و کم‌تکرارشده‌ای که ارزش فیلم‌برداری را دارد. به ویژه خلیج‌فارسی که چند سالی است به میدانی برای به رخ کشیدن غرور ملی‌ ایرانیان تبدیل شده است. یادم نمی‌رود دوست جوان مرودشتی را، وقتی که کفش‌هایش را کند و پا به ساحل گذاشت، سریع با موبایل مادرش تماس گرفت و ذوق‌زده گفت: «مامان! من الان پاهام توی آب خلیج فارسه!» و قیافه‌های هاج و واج ما که مانند یک مریخی نگاهش می‌کردیم.
روى همان تخته سنگ نشستم. آسایش درون و آرامش بیرون دست به دست هم دادند و از خوشى سرشارم کردند. مگر باید همیشه منتظر یک اتفاق خاص و بزرگ بود. خوش‌بختى مجموع همین خوشى‌هاى کوچک و نامریى است.

بعدنوشت: این متن را کنار ساحل و روى همان تخته سنگ و با موبایل نوشتم. نیّتم وصف‌العیش در دو سه خط بود و طبق معمول کلمات سرریز کردند و طولانى شد. مى‌توانید حدس بزنید چه مصیبتى است با ده کلید گوشى این همه مطلب نوشتن. هنوز شستم درد مى‌کند.
  • مجتبی فرد
۲۹
آبان

شیرین‌تر از مدال طلای «خدیجه آزادپور» در گوانگ‌ژو، شیوه‌ی شادی او بر روی سکوی قهرمانی بود. پریدن سرخوشانه به روی پله‌ی اول، خنده‌های از ته دل، مشت گره کرده در هوا، دست تکان دادن‌ها و به دندان گرفتن مدال طلا، حلاوت خاصی داشت. این تأثیرگذارترین صحنه‌ای بود که از ابتدای مسابقات دیدم. انعکاس و پخش مکررِ هم‌راه با موسیقی حماسی‌ از صداوسیما، جذابیت‌اش رو دوچندان کرد. باید بدانید که بلند خندیدن دختر در کوچه و خیابانِ شهر و روستاهای گوشه و کنار این دیار، هنوز از امور مذمومه است تا به اهمیت این صحنه پی ببرید. اضافه کنید پخش تصویر زنان چینی حامل سینی مدال با لباس‌های بدون آستین و دست دادن مردان اهداکننده‌ی مدال با زنان قهرمان. خط قرمزها یکی‌یکی در حال فرو ریختن‌اند.
و خوش‌حال و ممنونم که اولین زن طلایی ما، دختری سرزنده بود که روی سکو و جلوی دوربین‌ها، بدون هیچ ملاحظه و روتوشی، خودِ خودش بود. به همین دلیل است که این شادی، دل‌نشین بود.

  • مجتبی فرد
۲۸
آبان

گزیده‌ی کتاب «تاریخ ایران مدرن»
نوشته‌ی «یرواند آبراهامیان»
ترجمه‌ی «ابراهیم فتاحی»
نشر «نی»

لابه‌لاى این همه کتاب درسى و شعر و داستان، خواندن این کتاب را به همه توصیه مى‌کنم. «یرواند آبراهامیان» استاد تاریخ کالج‌ باروک نیویورک  با تسلط شگفت‌آورش بر تاریخ و فرهنگ جامعه ایران که برخاسته از سال‌ها مطالعه است به گوشه‌هاى تاریک تاریخ معاصر ایران نور مى‌اندازد. جواب بسیارى از پرسش‌هاى قدیمى‌ام را از این کتاب گرفتم. از جمله این که چرا شاهنامه براى ما ایرانیان مهم است؟
توضیحات درون [ ] از خودم است.


صفحه‌ی 15 «مقدمه»

ایران با گاو و خیش قدم به قرن بیستم گذاشت و با کارخانه‌های فولاد، یکی از بالاترین نرخ‌های تصادف خودرو و در کمال ناباوری و حیرت بسیاری، یک برنامه‌ی هسته‌ای از آن خارج شد.

  • مجتبی فرد
۲۷
آبان

پردیس مگر در یقه‌ی باز پری‌هاست؟!

چند روزی است که این مصرع، ورد زبانم شده‌ است. با خود گفتم تا این احساس، منقضی نشده با دیگری در میان بگذارم. بالا تا پایین دفترچه تلفن گوشی را که گشتم، از میان 270 اسم، تنها یکی را پیدا کردم که شوق و ذوق شاعری داشت. برایش پیامک که کردم، جواب داد که: آره، مخصوصاً تو یقه‌ی بازِ ... و ...
زیرش اسم چند تا هنرپیشه خانم را نوشته بود.
تمامی شرایط وجوب ناسزا بر من ثابت شد. برداشتم چند لیچار نثار روح و فکر خرابش کردم و برایش فرستادم. این جاست که فحش دادن، روحِ آدمی را جلا می‌دهد.

  • مجتبی فرد
۲۶
آبان
  • مجتبی فرد
۲۰
آبان
چنان آدم خیالاتی است که بدون معشوق هم عاشق می‌شود.
  • مجتبی فرد
۱۹
آبان

این هم از تیزر صوتی عنوان وبلاگ.
آن‌هایی که صدای خواننده را زنگ گوشی می‌کنند، می‌توانند به عنوان Ringtone استفاده کنند.
قصد دارم از این پس، تکه‌های موسیقی زیبایی (البته به سلیقه خودم) را که از دل ترانه‌ها و تصانیف بیرون کشیده‌ام و از نظر زمانی مناسب زنگ گوشی موبایل هستند، به مرور در این جا منتشر کنم.

دانلود «با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش»

  • مجتبی فرد
۱۸
آبان

به هم‌راه پول و ملک و زمین و قد و خون و چهره و صفات ژنتیک که به آدمی ارث می‌رسند، «ناسزا» نیز هست.
با همه‌ی تلاشی که می‌کنم مانند اَبَوی نباشم، دریافته‌ام که در شرایط واجب‌الفحش، هم‌آن دشنامی را می‌دهم که همواره او می‌دهد.

  • مجتبی فرد
۱۷
آبان

مادران، «شاهد»انند. شاهد خاطرات کودکی ما. خاطراتی با حضور ما ولی بدون ثبت در حافظه‌ای که هنوز فعال نشده بود.
خواهرزاده کوچکم، به پشت که می‌خوابد دست‌ها را اطراف  سرش به حالت تسلیم بالا گرفته و انگشتانش را مشت می‌کند. مادر می‌گوید: «شبیه بچگی‌های توست. بچه که بودی، این جوری می‌خوابیدی.»
به این حالتِ خوابیدن، می‌گویند: ستاره‌ی دریایی.

  • مجتبی فرد
۱۶
آبان
بیا رو بازی کنیم.
جنبه معشوقه بودن را داری؟
  • مجتبی فرد