همینم که هستم!
نمیپسندی، قطع رابطه کن و گر نه تحمل کن!
بدشانسی را میبینی؟
در دراماتیکترین وضعیتها، عقل و منطق نمیگذارد تصمیم احساسی بگیرم.
به همین دلیل است که از زندگیام لذت نمیبرم.
هرچه داشتم، جز یکی را به پایت ریختم.
دیگر غرورم را از من نگیر.
منِ بیغرور، موجود بیارزشی است که لیاقت عشق تو را نخواهد داشت.
«دوسِت نداشته باشم؟!»
اگر قیچی، چسباند و چسب ،پاره کرد، من هم میتوانم.
چه توقعاتی داری تو..!
اگر غم و غصه دنیا به دلم هجوم بیاورند،
اگر ماتم عالم بر سرم آوار شود،
هیچیک مثل اشک ریختن تو نمیتواند من را به گریه بیاندازد.
گریه نکن تا بخندم.
ترانه، فاصله سکوت بین ما را پر میکند:
«گمون کردی هنوز پر شر و شورم
هنوز عاشقم و خیلی صبورم»
...
هنوز صبورم ولی دیگر عاشق نیستم.
بقیه را نمیدانم ولی هویت ما با دشمنانمان تعریف میشود.
در این اقلیم کسی که دشمن نداشته باشد، مرده بدانیدش.