گزیدهی کتاب «سفر به ولایت عزرائیل»
نوشتهی «جلال آلاحمد»
تاریخ تحریر: 1341
نشر «مجید»
صفحهی 59
منِ شرقیِ غیرعرب، فراوان، چوب اعراب را خوردهام و هنوز هم میخورم. با همهی باری که از اسلام به دوش من بوده است و هنوز هست، ایشان مرا «عجم» میدانند. «رافضی» هم میدانند. محرابی برای تشیع من قائل نیستند و چون بدتر از من، چشم به غرب و صنایعش دوختهاند اصلاً مرا نمیبینند که هیچ، مرا سرِخر هم میدانند...
صفحهی 60
و تازه این عرب، اصلاً دیگر عرب نیست. با این همه برای عراقی و مصری و سوریهای و کویتی که مسلماً هیچ کدامشان بازماندهی عرب دورهی جاهلیت نیستند- تنها منم که هنوز «عجم» ماندهام. من، یعنی تنها «عجم» روزگار برای این عربِ کادیلاکسوار کنار خلیج! همهی اعجام دیگر حالا بدل شدهاند به سروران و صاحبان نفت. اروپایی و امریکایی را میگویم. حتی ژاپنی را. که در این سوی عالم و برای اعراب نه تنها نشانی از عجم بودن ندارند بلکه سکههای رایج روزگار ما را با خود به این سو میآورند تا شیخ شحبوط و آلصباح و زاد و رود سعودی بر آن مهرها بزنند و به جای خطبه خواندن در مساجد جامع- رادیوهاشان فریاد جاز امریکایی بردارد و دلیدلی «امکلثوم» را. حق هم چنین است. چون روزگاری که این منِ شرقی در تن برامکه و بنوعمید و بنومهلب، عالم اسلام را میگرداند، گذشته است. و به جای زر جعفری، اکنون دلار و لیره مسلط بر بازار بصره و بغداد و شام است...
صفحهی 61
این همه را میگویم نه به قصد طرح یک دعوی ارضی و نه به قصد تجدید کینهای یا از سر کوتهنظری سیاستمدارانهای. اینها همه درددلی است تا بدانید که منِ شرقی به چه روزگاری گرفتار است و ما شرقیان به طور کلی...
و آن وقت در این میانه، رهبران سیاسی مصر هم برای من دعوی خلافت اسلامی دارند. برای من که به زعم ایشان رافضیام! و تازه خود این رهبر خلافت اسلامی مصری کیست؟ همآن که به ضربهی اول «خالد بن ولید» حتا زبان و ادب خویش را فراموش کرد و پس از قرنها سواری دادن به مملوکان، اکنون بر کوهان سنگی اهرام نشسته است و «کلئوپاترا» را به عنوا بدل مایتحلل «جینالولو بریجیدا» بر پرچم ادبیات و مطبوعات غربزدهی خود کوبیده و به تماشای آثار فراعنه از چهار گوشهی عالم، جهانگرد، گدایی میکند و با این همه دعوی خلافت اسلامی دارد!
صفحهی 62
اصیلترینشان، سعودیانند که هم چون خوکان به چرا در منجلابی از نفت سرگرمند...
اگر روزگاری بود که زیارت من و امثال منِ شرقی، خرج یک سالهی معیشت تمام بادیهنشینان حجاز را میداد، اکنون از ریزهی سفره نفت است که زاد و رود سعودی بر آن دیار، شلنگتختهها میزنند و شتران بادیه را نیز حقهاست. و این سعودی که احترامی برای خود کعبه قائل نیست برای من چه احترامی میتواند قائل باشد که زائر کعبه بودهام. کعبهی او اکنون به «ریاض» و «ظهران» نقل مکان کرده است که دکل چاههای نفت به جای گلدستهی مساجد در زمینهایش روییده و اگر هنوز سعیی میکند، سعی میان صفا و مروه نیست- سعی میان «آرامکو» و «استاندارد اویل» است. یا سعی میان پاریس و نیویورک با حرمسرایی در پشت سر و آبروریزِ اسلام و با همهی فضاحتهاشان و معالجهی بواسیرها و پروستاتهاشان.