پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۰ ثبت شده است

۳۱
ارديبهشت
رابطه‌ی «وبلاگ» و «گودر» چون «اتاق خواب» است و «پذیرایی».

پی‌نوشت: آلودگان را اشارتی کافی‌ست...

  • مجتبی فرد
۳۰
ارديبهشت

دیشب خواب دیدم یک قابلیت جدید به فیس‌بوک اضافه شده است. خواب مشترک با دوستان مشترک.
البته هم‌این حالا هم می‌شود خواب دوستان مشترک را دید ولی در آن‌جا، دوستان مشترک، یک خواب مشترک می‌بینند. یک خواب منحصربه‌فرد با حضور دوستانی که دعوت شده‌اند.
ایده‌ی جالبی است که با این پیش‌رفت حیرت‌انگیز فن‌‌آوری، دور از دست‌رس نیست. باید بیفتم دنبال حق کپی‌رایتش!


پی‌نوشت: خواب‌هایم هم ویروسی شده است...

  • مجتبی فرد
۲۹
ارديبهشت
 او، ماه من است. مثل «ماه» به او نگاه می‌کنم. زیباست در آسمان اما نه توان رفتن به آن‌جا دارم نه علاقه‌اش را.
فقط نگاه می‌کنم.

  • مجتبی فرد
۲۸
ارديبهشت
داغ دل؛ همگانی است.
دیر یا زود، سهمیه‌مان را دریافت می‌کنیم.

  • مجتبی فرد
۲۷
ارديبهشت
«فریدون زندی»، برای من، فوتبالیستی بود مانند بقیّه‌ی فوتبالیست‌ها. تا دیشب.
نیمه‌شب دیشب در گفت‌وگوی زنده‌اش با برنامه‌ی «نود»، وقتی دیدم که مانند من، با گونه‌های منقبض و چشمان ریزشده می‌خندد، از او خوشم آمد.


پی‌نوشت : سرزنشم نکنید! برای ابراز علاقه، بهانه‌های کوچک‌تر از این هم کفایت می‌کند.

  • مجتبی فرد
۲۶
ارديبهشت
مرد جوان، آراسته با لباس‌های مد روز، کفش‌های واکس‌خورده، سر وصورت تمیز و مرتب، سینه را جلو داده بود و با قدم‌های سریع، در پیاده‌رو می‌رفت. از آن طرف خانمی سلانه سلانه می‌آمد. آب کولر یکی از مغازه‌ها، جمع شده بود توی پیاده‌رو و تنها یک باریکه راه را برای عبور، باز گذاشته بود. پسر جوان و زن، هم‌زمان به چاله‌ی آب رسیدند.
پسر، معطل نکرد و تیز و سریع پایش را میان آب‌ها گذاشت و گذشت و گذاشت تا زن از مسیر تمیز برود.
در شبانه‌روز، چندصحنه‌ی این گونه می‌بینیم؟ آیا اصلاً می‌بینیم؟ آیا خوب نگاه می‌کنیم تا ببینیم؟

  • مجتبی فرد
۲۵
ارديبهشت
خاضعانه بگویم که از دنیای عطر و ادوکلن، سررشته‌ای ندارم و به این دلیل و دیگر این که چون بدبو نیستم، عطر نمی‌زنم و دقیق‌تر؛ خیلی کم استفاده می‌کنم و لاجرم کم‌تر به بازار عطرفروش‌ها سر می‌زنم. معدود دفعاتی هم که عطری خریده‌ام معیار انتخابم طراحی شیشه و جلد و بسته‌بندی بوده تا مارک و بو و اسانس و یا حتا مردانه-زنانه بودنش. کوتاه این که در این زمینه ادعایی ندارم.
بر حسب رابطه‌ی فامیلی و نه عاطفی و دوستانه، روز تولدش، عطری به او هدیه دادم. فی‌المجلس باز کرد و بویید و با صداقتی آزاردهنده گفت: «این چیست خریدی؟» دل‌چرکین پرسیدم: «چه طور مگر؟» درب عطر را بست و کناری گذاشت و خون‌سردانه پاسخ داد: «مارک خوبی نیست. به درد نمی‌خورد». دلم نیامد و پشیمانم که چرا دلم نیامد بگویم: «از سرت هم زیادی است».
یک سال بعد، دوستِ راهِ دوری سفارش کرد که فلان عطر را برایم بخر و بیاور که... خریدم و دیدم هم‌آن عطر کذایی و پسندنشده‌ی پارسالی است. به خانه بردم که سر فرصت به دست صاحبش برسانم. خواهرم دید و از روی کنجکاوی امتحانش کرد و گفت: «این بو برایم آشناست». شانه بالا انداختم: «نمی‌دانم. نه از این مدل داشتم نه جایی استفاده کرده‌ام». به فکر رفت و دقیقه‌ای بعد گفت: «یادم آمد. فلانی را هر وقت دیدم همین بو را می‌داد. بوی عطر اوست...»
جمله‌ی اضافه است اگر بنویسم که فلانی، هم‌آن «هدیه را وا کرد و پس انداخت» است.
...
هنوز هم پشیمانم. پشیمان از این که لذّت گفتن حرف درشت در زمان درست را از دست دادم.

  • مجتبی فرد
۲۴
ارديبهشت
حالا از این کلمه بدم می‌آید:
انحراف.
  • مجتبی فرد
۲۴
ارديبهشت
نه گفتن به تو، همین جوری‌اش سخته، چه برسه به حالا که چشات، پادرمیونی کرده!

  • مجتبی فرد
۲۲
ارديبهشت
نگو «اردی‌بهشت»، ماه قشنگی است،
تا وقتی «اردی‌بهشتِ شیراز» را ندیده‌ای.

  • مجتبی فرد