پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۰ ثبت شده است

۲۲
ارديبهشت
متوجه شده‌ای در خاطراتی که از من خوانده‌ای، هیچ اتفاق بزرگ و قابل ذکری- که ویژگی هر حادثه شنیدنی‌اند روی نمی‌دهد. در حقیقت، اتفاق اصلی در ذهن من می‌افتد نه محیط بیرون.

  • مجتبی فرد
۲۱
ارديبهشت
گاهی وقتا دل من پر می‌زنه، پر می‌زنه
می‌ره تهرون خونه‌مون سر می‌زنه، سر می‌زنه

می‌ره با خاطره‌هاش حال می‌کنه
برمی‌گرده دوباره در می‌زنه

می‌گه اون شهر شما خوب جایی بود
خونه‌تون هنوز پر از زیبایی بود

گلی که کاشتی تو باغچه‌ست هنوزم
عکس تو بر سر تاقچه‌ست هنوزم

اما مادر، دو تا چشماش به دره
که عزیزش هنوزم در سفره

شبا وقتی به چشاش خواب نمی‌ره
حافظ‌و برمی‌داره فال می‌گیره

تعدادی از ره‌گذران این وبلاگ با جست‌وجوی جمله «گاهی وقتا دل من پر می‌زنه» به این جا می‌رسند که به در بسته هم می‌خوردند. برای آن که اینان با دست خالی از این جا نروند و بیش‌تر برای دل خودم پیوند دریافت این ترانه را می‌گذارم.
شعر از «هادی خ‌رس‌ن‌دی» است و سه‌چهار نفری خوانده‌اندش ولی اصل ترانه با صدای «منوچهر سخایی» است.


دانلود ترانه «گاهی وقتا دل من پر می‌زنه»

گاهی وقتا که هوایی می‌شه دل
خسته از رنج جدایی می‌شه دل

باز سر درددل‌و باز می‌کنه
در پی عقده‌گشایی می‌شه دل

گریه رو سر می‌ده هق‌هق می‌کنه
اگه گریه نباشه دق می‌کنه

وقتی خوب چشمام‌و پرآب می‌کنه
لالائی می‌گه من‌و خواب می‌کنه

تو خوابم مادره چشماش به دره
که عزیزش هنوزم در سفره

چرا ترانه‌هایی را که از غم فراق خانه می‌نالند دوست دارم؟
شاید به دلیل این دوری دوازده ساله از خانه که همیشه در رفت و برگشتم و انگار حالا حالاها تمامی ندارد.

  • مجتبی فرد
۲۰
ارديبهشت
باید ده روزی از مرگ «منوچهر سخایی» گذشته باشد تا به طور اتفاقی بفهمم که ترانه «گاهی وقتا دل من پر می‌زنه»‌ای که «یدی تیمپو» در فیلم «دل‌شکسته» اجرا می‌کند و کلّ دنیای وب را به دنبال اصلش گشتم از اوست.
همیشه‌ی خدا، دیر می‌رسیدم.

  • مجتبی فرد
۲۰
ارديبهشت
چه‌قدر به در و دیوار دنیا فحش می‌دهی؟
ول کن بابا! بی‌خیال دنیا شو همان جور که دنیا بی‌خیالِ توست.

  • مجتبی فرد
۱۹
ارديبهشت

یقه‌ام را گرفته بود که: «دیدنت کفش‌هام رو، تو پوشیدی و رفتی.
کفش‌هام کو؟»
گفتم: «شماره‌ی پات چنده؟»
جواب داد: «سی و هشت»
کف کفشم را بالا آوردم: «شماره پای من چهل و چهاره. چه جوری می‌تونم کفش تو رو بپوشم، اون هم کفش زنونه؟
بابت حماقتت حقوق می‌گیری؟»

  • مجتبی فرد
۱۸
ارديبهشت
چشات چه درشته!
چه‌قدر دوست دارم مردمک‌شون رو ببوسم.
افسوس که هر بار تلاش می‌کنم، پلک نصیبم می‌شود.
  • مجتبی فرد
۱۷
ارديبهشت
• این چند روزه خطّ و خبری نبود؟
•• نه. وقتی کارها رو دست من می‌سپری، تنها اتفاق مهم، طلوع و غروب خورشیده!
  • مجتبی فرد
۱۶
ارديبهشت
• معنای اسمت رو می‌دونی؟
•• می‌دونم یه اسم ترک‌یه.
• پژمرده نشو!
  • مجتبی فرد
۱۵
ارديبهشت
انسان، به دلایل زیادی ادامه‌ی حیات می‌دهد.
یکی از آن‌ها، انتقام است.
  • مجتبی فرد
۱۴
ارديبهشت

از لج این معلمان اخلاق، این رطب‌خورده منع رطب‌کرده‌ها، از مرحله‌ی نصیحت‌نشنوی به مرحله‌ی حرف‌نشنوی رسیده‌ام.

  • مجتبی فرد