اوایل میانسالى بود. گلچین ترانههاى قدیمى را که شنید، گفت:
یادش به خیر، با «معین» عاشق مى شدیم، «داریوش» پشیمانمان مىکرد!
اوایل میانسالى بود. گلچین ترانههاى قدیمى را که شنید، گفت:
یادش به خیر، با «معین» عاشق مى شدیم، «داریوش» پشیمانمان مىکرد!
تو را میخواهم.
بدون لنز و رنگ و رژ و ریمل و پودر و بوتاکس و ناخن و مژه مصنوعی و سولاریوم.
من «خودت» را میخواهم.
چه گونه میتوان میان مردان که عادت دارند منظورشان را با کلمات مختصر و جملات کپسولی برسانند و زنان که دوست دارند تمامی ماجرا را مفصل بگویند و مشروح بشنوند، تفاهم برقرار کرد؟
وقتی برای اولین بار در جادهای ناآشنا رانندگی میکنی، مجبوری محتاط باشی. ممکن است در چالهای بیفتی یا به سرعتگیری بخوری، شاید پیچها و درهها و جادههای فرعی غافلگیرت کند، ولی پس از چند بار رفت و آمد، مسیر حفظت میشود. دیگر میدانی کجا باید بپیچی، کجا ترمز کنی، کجا دنده سنگین کنی و کجا تخته گاز بروی.
این، شبیه آغاز یک رابطه دوستانه و ادامهی آن است.