فامیلِ
صاحبماشین بود و آمده بود در تعطیلات تابستانی دانشگاه به عنوان راننده
کار کند. در مأموریتهای اداری، معمولاً، کاری به راننده ندارم که چی توی
پخش ماشین میگذارد به ویژه رانندههای جدید که میگذارم به علاقه و سلیقه
خودشان هر چیز دوست دارند گوش کنند تا این وسط سلیقه و شخصیتشان دستم
بیاید. سلیقهی خاصی داشت. یک گلچین «حبیب» با خودش آورده بود
و با هم مرتب این را گوش میکردیم. بیشترش را نشنیده بودم و برای یک
خورهی موسیقی ایرانی مثل من عجیب بود. اعتقاد دارم که زیبایی
بعضی ترانهها پس از چند بار شنیدن کشف میشود. به هماین دلیل اگر از
ترانهای بدم نیاید دو سه بار دیگر گوش میکنم تا تکلیفم با آن مشخص شود. القصه؛ میان مجموعهی تکصدایی رانندهی جوان، یکی، توجهم را جلب کرد.
دیروز،
بین مکالمات یومیه، از دهانم پرید که «عشق و عاشقی در من خیلی وقته مُرده»
و سکوت کردم و یادم افتاد که این جمله را با کمی تحریف از کجا وام
گرفتهام. بشنوید. انشاءالله که در شما نمرده باشد.
دراز کشیده بودم. بیدار بودم و چشمهایم باز بود. ناگهان، غمی از ناکجاآباد عالم، سرازیر شد بر دلم. آرام، بدون اینکه صورتم را برگردانم، گفتم: «بغلم کن. بیا روی سینهم. نذار سقف رو ببینم.»
عکسهای گوشیم را ورق میزد و به عکس هنری! خانمها که میرسید، تحسین میکرد. «بهبه! احسنت! آفرین!» پرسید: «از «مونیکا بلوچی» عکس نداری؟» جواب دادم: «چرا، بیا ایناها.» در سکوت عکسها را دید و بیمقدمه گفت: «در تعجبم از کسانی که میگن خدا نیست!» گفتم: «چه طور؟» گفت: «اگه خدا وجود نداره پس کی این رو خلق کرده؟ خودت انصاف بده، نگاهش کن؛ این اوج هنر آفرینش نیست؟!»
• منِ احمق رو ببین! هنوز جای زخم عشق قبلی خوب نشده دوباره دارم عاشق میشم. خیلی بیعارم، مگه نه؟ •• این از استعدادهای عشقه که تو خرابههاش هم میشه زندگی کرد.
• زنهایی مثل تو، فکر
میکنند که مردهایی مثل من، بهشون میآد و مردهایی مثل من، فکر میکنند که
زنهایی مثل تو، به دردشون میخوره. با این تبصره که مردها میدونند زنها به چی فکر میکنند و میرن با زنهایی که مثل تو نیستند ازدواج میکنند. •• چرا؟ خودآزارند؟ میخوان خودشون رو غافلگیر کنند؟! • چون نمیخوان طبق برنامه عمل کنند. اونها میخوان دوست داشته باشند نه دوست داشته بشن.