گزیدهی کتاب «تاریخ ایران مدرن»
جمعه, ۲۸ آبان ۱۳۸۹، ۰۱:۵۸ ق.ظ
صفحهی 17
موضوع هویت ملی اغلب ابداعی مدرن تلقی میشود، با این همه در شاهنامه بیش از هزار بار نام ایران ذکر شده است و در کل، این اثر اسطورهای و حماسی را میتوان به چشم تاریخ حماسی ملت ایران خواند. به نظر میرسد موضوع آگاهی ملی نزد ایرانیان – مانند سایر مردم خاورمیانه – پیشینهای بس کهنتر از دوران مدرن داشته؛ هر چند طبعاً نحوهی تبیین و تبیینکنندگان آن متفاوت بوده است.
صفحهی 19
یک توریست انگلیسی با حسرت مینویسد: «در ایران (1872میلادی) هیچ شهری در کار نیست، بنابراین زاغهنشینی هم وجود ندارد؛ هیچ صنعت مبتنی بر نیروی بخار هم به چشم نمیخورد، بنابراین هیچ یک از قیود مکانیکی که با یکنواختی خود مغز را خسته، قلبها را تشنه و جسم و جان را فرسوده میکند، وجود ندارد. گاز و برقی هم در دسترس نیست، اما (آیا) درخشش و شعلهی چراغهای نفتی یا روغنی خوشآیند نیست؟»
صفحهی 49
جمعیت ایران از جماعتهای رودررو با ساختارها، سلسله مراتب، زبان و لهجههای خاص خود تشکیل میشد که تا اواخر سدهی نوزدهم، اغلب در اقتصادهای خودکفا و خودبسنده زندگی میکردند. این موزاییک اجتماعی در بستر موقعیت جغرافیایی شکل گرفته بود. صحرای وسیع مرکزی موسوم به کویر، و چهار رشتهکوه عظیمِ زاگرس، البرز، مکران، و رشتهکوههای مرکزی و شرقی و همچنین کمبود قابل ملاحظهی رودخانههای قابل کشتیرانی، دریاچهها و کشاورزی دیم، همگی در چندپارگی جمعیت به شهرها، روستاها و قبایل خودکفا و مستقل نقش قابل توجهی داشت.
صفحهی 203 و 204
قدرت شورای مرکزی حزب توده عملاً در اردیبهشت 1325 با سازماندهی یک اعتصاب سراسری در صنعت کشور نمایان شد. به گزارش سفارت بریتانیا، شرکت نفت ایران و انگلیس هیچ چارهای جز پذیرش هشت ساعت کار روزانه، پرداخت دستمزد روزهای جمعه، اضافهکاری، افزایش دستمزد و بهبود وضعیت مسکن نداشت. زیرا اتحادیهها عملاً کنترل بخش عمدهای از خوزستان و همچنین پالایشگاه، چاههای نفتی و خطوط انتقال نفت را بر عهده داشتند. حزب توده این موفقیت را با ترغیب دولت به اجرای نخستین قانون جامع کار در خاورمیانه استمرار بخشید. در این قانون هشت ساعت کار روزانه، پرداخت دستمزد روزهای جمعه، بهرهمندی از شش روز تعطیلی در سال از جمله روز جهانی کارگر، بیمهی کارگران و بیمهی بیکاری، تعیین حداقل دستمزد بر مبنای قیمت مواد غذایی در محل، لغو کار کودکان، و حق کارگران برای سازماندهی اتحادیههای مستقل، وعده داده شده بود.
صفحهی 220
انگلیسیها به شدت و پیوسته براین موضوع تأکید داشتند که رسیدن به مصالحه در واقع امکانپذیر نیست زیرا مصدق فردی «متعصب»، «دیوانه»، «پریشانحال»، «خیرهسر»، «بیثبات»، «نامتعادل»، «عوامفریب»، «نامعقول»، «کودکصفت»، «مزاحم و کلهشق»، «فتنهجو»، «فرّار و بیثبات»، «به لحاظ حسّی پیچیده»، «وحشی»، «حیلهگر شرقی»، «بیتمایل به رویارویی با واقعیت»، «خودکامه»، «بیگانهترس»، «روبسپیرگونه»، «فرانکنشتاینگونه»، «بیتمایل به شنیدن حرفهای معقول و منطقی» و «دارای عقدهی شهیدنمایی» است.
[این توضیحات شما را یه یاد کدام سیاستمدار معاصر میاندازد؟]
سفیر بریتانیا به همتای امریکایی خود یادآور شد که ایران – همانند هاییتی – کشوری «رشدنیافته و نابالغ» است؛ بنابراین لازم است دستکم تا یک دهه در سرپرستی یک شرکت خارجی بماند. جناب درو پیرسون – پیشکسوت ژورنالیسم امریکایی هشدار داد که برای امریکا بسیار خطرناک است که قیمت نفت و همچنین آیندهی «جهان آزاد» در دستان مردی مانند مصدق و وزارت خارجهاش که به ناروا او را به فساد و فریب هیأت منصفه متهم کرده بود، قرار بگیرد: «چنین مردانی ما را وادار به جیرهبندی نفت یا حتا ورود به جنگ جهانی سوم خواهند کرد.» وابستهی مطبوعاتی بریتانیا در واشنگتن این شایعه را دامن زد که مصدق «تا جایی که میتوانسته تریاک کشیده است.» در یادداشت دستنویسی در وزارت خارجه تلویحاً آمده است که سفارت (بریتانیا) در تهران، به طور منظم مطالبی نیشدار و مسموم برای وابستهی مطبوعاتی در واشنگتن تهیه میکرد تا از BBC پخش شود. وی میافزاید واشنگتن «از این سم به صورت تمام و کامل استفاده میکرد.»
[میبینید که امروز هم داریم از همآن سوراخ گزیده میشویم.]
صفحهی 224
کودتای سال 1332 پیآمدهایی درازمدت و عمیق بر جای گذاشت. شاه، مصدق را از بین برد اما هرگز از جذبهی معنوی او –که از بسیاری جهات قابل قیاس با دیگر قهرمانان بزرگ ملی معاصر جهان چون گاندی، ناصر و سوکارنو بود - خلاصی نیافت. کودتا مشروعیت حکومت سلطنتی را – به ویژه در عصری که روح جمهوریخواهی بر آن حاکم شده بود - سخت خدشهدار کرد. شاه را با انگلیس، شرکت نفت ایران و انگلیس و قدرتهای امپریالیستی به ویژه سازمانهای CIA و MI6 همراه و مرتبط ساخت. چهرهی امریکا را با قلمموی انگلیسیها مخدوش کرد. از آن پس در نظر ایرانیان، دشمن اصلی امپریالست صرفاً بریتانیا نبود بلکه بریتانیای همدست با امریکا بود. کودتا جبههی ملی و حزب توده را نابود کرد – هر دو حزب با دستگیریهای گسترده، نابودی سازمانی و حتی اعدام برخی از رهبران، روبهرو شدند. این تخریب در نهایت عملاً راه را برای ظهور یک جنبش دینی هموار کرد. به عبارت دیگر، باعث پیدایش «بنیادگرایی» اسلامی به جای ناسیونالیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم شد. سلطنت پهلوی در عصر جمهوریخواهی، ملیگرایی، بیطرفی و سوسیالیسم به شکلی جداییناپذیر و اساسی به امپریالیسم، سرمایهداری شرکتی و اتحاد نزدیک با غرب وابسته شد و در واقع هویتی همسان یافت. به این تعبیر، میتوان گفت ریشهی انقلاب سال 1357 به سال 1332 باز میگردد.
صفحهی 297
اعمال تجدیدنظر اساسی در پیشنویس اولیهی (قانون اساسی) مورد نظر بازرگان نه تنها حیرت گروههای سکولار را به همراه داشت بلکه دولت موقت و شریعتمداری را هم که نسبت به نگرهی ولایت فقیه خمینی دچار تردید بود، با ناباوری روبهرو کرد. بازرگان و هفت تن از اعضای دولت موقت در نامهای به خمینی از وی خواستند که مجلس خبرگان را به دلیل تدوین یک قانون اساسی ناقض حاکمیت ملی، فاقد اجماع لازم، به مخاطره انداختن ملت به واسطهی سلطهی روحانیون، ارتقای جایگاه علما به «طبقه حاکم»، و همچنین تضعیف دین از این نظر که نسلهای آینده همهی کمبودها را به حساب اسلام خواهند گذاشت، منحل کند.
موضوع هویت ملی اغلب ابداعی مدرن تلقی میشود، با این همه در شاهنامه بیش از هزار بار نام ایران ذکر شده است و در کل، این اثر اسطورهای و حماسی را میتوان به چشم تاریخ حماسی ملت ایران خواند. به نظر میرسد موضوع آگاهی ملی نزد ایرانیان – مانند سایر مردم خاورمیانه – پیشینهای بس کهنتر از دوران مدرن داشته؛ هر چند طبعاً نحوهی تبیین و تبیینکنندگان آن متفاوت بوده است.
صفحهی 19
یک توریست انگلیسی با حسرت مینویسد: «در ایران (1872میلادی) هیچ شهری در کار نیست، بنابراین زاغهنشینی هم وجود ندارد؛ هیچ صنعت مبتنی بر نیروی بخار هم به چشم نمیخورد، بنابراین هیچ یک از قیود مکانیکی که با یکنواختی خود مغز را خسته، قلبها را تشنه و جسم و جان را فرسوده میکند، وجود ندارد. گاز و برقی هم در دسترس نیست، اما (آیا) درخشش و شعلهی چراغهای نفتی یا روغنی خوشآیند نیست؟»
صفحهی 49
جمعیت ایران از جماعتهای رودررو با ساختارها، سلسله مراتب، زبان و لهجههای خاص خود تشکیل میشد که تا اواخر سدهی نوزدهم، اغلب در اقتصادهای خودکفا و خودبسنده زندگی میکردند. این موزاییک اجتماعی در بستر موقعیت جغرافیایی شکل گرفته بود. صحرای وسیع مرکزی موسوم به کویر، و چهار رشتهکوه عظیمِ زاگرس، البرز، مکران، و رشتهکوههای مرکزی و شرقی و همچنین کمبود قابل ملاحظهی رودخانههای قابل کشتیرانی، دریاچهها و کشاورزی دیم، همگی در چندپارگی جمعیت به شهرها، روستاها و قبایل خودکفا و مستقل نقش قابل توجهی داشت.
صفحهی 203 و 204
قدرت شورای مرکزی حزب توده عملاً در اردیبهشت 1325 با سازماندهی یک اعتصاب سراسری در صنعت کشور نمایان شد. به گزارش سفارت بریتانیا، شرکت نفت ایران و انگلیس هیچ چارهای جز پذیرش هشت ساعت کار روزانه، پرداخت دستمزد روزهای جمعه، اضافهکاری، افزایش دستمزد و بهبود وضعیت مسکن نداشت. زیرا اتحادیهها عملاً کنترل بخش عمدهای از خوزستان و همچنین پالایشگاه، چاههای نفتی و خطوط انتقال نفت را بر عهده داشتند. حزب توده این موفقیت را با ترغیب دولت به اجرای نخستین قانون جامع کار در خاورمیانه استمرار بخشید. در این قانون هشت ساعت کار روزانه، پرداخت دستمزد روزهای جمعه، بهرهمندی از شش روز تعطیلی در سال از جمله روز جهانی کارگر، بیمهی کارگران و بیمهی بیکاری، تعیین حداقل دستمزد بر مبنای قیمت مواد غذایی در محل، لغو کار کودکان، و حق کارگران برای سازماندهی اتحادیههای مستقل، وعده داده شده بود.
صفحهی 220
انگلیسیها به شدت و پیوسته براین موضوع تأکید داشتند که رسیدن به مصالحه در واقع امکانپذیر نیست زیرا مصدق فردی «متعصب»، «دیوانه»، «پریشانحال»، «خیرهسر»، «بیثبات»، «نامتعادل»، «عوامفریب»، «نامعقول»، «کودکصفت»، «مزاحم و کلهشق»، «فتنهجو»، «فرّار و بیثبات»، «به لحاظ حسّی پیچیده»، «وحشی»، «حیلهگر شرقی»، «بیتمایل به رویارویی با واقعیت»، «خودکامه»، «بیگانهترس»، «روبسپیرگونه»، «فرانکنشتاینگونه»، «بیتمایل به شنیدن حرفهای معقول و منطقی» و «دارای عقدهی شهیدنمایی» است.
[این توضیحات شما را یه یاد کدام سیاستمدار معاصر میاندازد؟]
سفیر بریتانیا به همتای امریکایی خود یادآور شد که ایران – همانند هاییتی – کشوری «رشدنیافته و نابالغ» است؛ بنابراین لازم است دستکم تا یک دهه در سرپرستی یک شرکت خارجی بماند. جناب درو پیرسون – پیشکسوت ژورنالیسم امریکایی هشدار داد که برای امریکا بسیار خطرناک است که قیمت نفت و همچنین آیندهی «جهان آزاد» در دستان مردی مانند مصدق و وزارت خارجهاش که به ناروا او را به فساد و فریب هیأت منصفه متهم کرده بود، قرار بگیرد: «چنین مردانی ما را وادار به جیرهبندی نفت یا حتا ورود به جنگ جهانی سوم خواهند کرد.» وابستهی مطبوعاتی بریتانیا در واشنگتن این شایعه را دامن زد که مصدق «تا جایی که میتوانسته تریاک کشیده است.» در یادداشت دستنویسی در وزارت خارجه تلویحاً آمده است که سفارت (بریتانیا) در تهران، به طور منظم مطالبی نیشدار و مسموم برای وابستهی مطبوعاتی در واشنگتن تهیه میکرد تا از BBC پخش شود. وی میافزاید واشنگتن «از این سم به صورت تمام و کامل استفاده میکرد.»
[میبینید که امروز هم داریم از همآن سوراخ گزیده میشویم.]
صفحهی 224
کودتای سال 1332 پیآمدهایی درازمدت و عمیق بر جای گذاشت. شاه، مصدق را از بین برد اما هرگز از جذبهی معنوی او –که از بسیاری جهات قابل قیاس با دیگر قهرمانان بزرگ ملی معاصر جهان چون گاندی، ناصر و سوکارنو بود - خلاصی نیافت. کودتا مشروعیت حکومت سلطنتی را – به ویژه در عصری که روح جمهوریخواهی بر آن حاکم شده بود - سخت خدشهدار کرد. شاه را با انگلیس، شرکت نفت ایران و انگلیس و قدرتهای امپریالیستی به ویژه سازمانهای CIA و MI6 همراه و مرتبط ساخت. چهرهی امریکا را با قلمموی انگلیسیها مخدوش کرد. از آن پس در نظر ایرانیان، دشمن اصلی امپریالست صرفاً بریتانیا نبود بلکه بریتانیای همدست با امریکا بود. کودتا جبههی ملی و حزب توده را نابود کرد – هر دو حزب با دستگیریهای گسترده، نابودی سازمانی و حتی اعدام برخی از رهبران، روبهرو شدند. این تخریب در نهایت عملاً راه را برای ظهور یک جنبش دینی هموار کرد. به عبارت دیگر، باعث پیدایش «بنیادگرایی» اسلامی به جای ناسیونالیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم شد. سلطنت پهلوی در عصر جمهوریخواهی، ملیگرایی، بیطرفی و سوسیالیسم به شکلی جداییناپذیر و اساسی به امپریالیسم، سرمایهداری شرکتی و اتحاد نزدیک با غرب وابسته شد و در واقع هویتی همسان یافت. به این تعبیر، میتوان گفت ریشهی انقلاب سال 1357 به سال 1332 باز میگردد.
صفحهی 297
اعمال تجدیدنظر اساسی در پیشنویس اولیهی (قانون اساسی) مورد نظر بازرگان نه تنها حیرت گروههای سکولار را به همراه داشت بلکه دولت موقت و شریعتمداری را هم که نسبت به نگرهی ولایت فقیه خمینی دچار تردید بود، با ناباوری روبهرو کرد. بازرگان و هفت تن از اعضای دولت موقت در نامهای به خمینی از وی خواستند که مجلس خبرگان را به دلیل تدوین یک قانون اساسی ناقض حاکمیت ملی، فاقد اجماع لازم، به مخاطره انداختن ملت به واسطهی سلطهی روحانیون، ارتقای جایگاه علما به «طبقه حاکم»، و همچنین تضعیف دین از این نظر که نسلهای آینده همهی کمبودها را به حساب اسلام خواهند گذاشت، منحل کند.
- ۸۹/۰۸/۲۸