اخوی! التماس دعا
دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۲۸ ق.ظ
آمد داخل مسجد، جورابهایش را درآورد و دوباره رفت. چند دقیقه بعد با دست و صورت خیس برگشت. با صدای بلند گفت:
«آهای صاحب صندل قهوهای که دم دره، من باهاش رفتم وضو گرفتم. راضی باش!»
- ۹۱/۰۸/۲۲
آمد داخل مسجد، جورابهایش را درآورد و دوباره رفت. چند دقیقه بعد با دست و صورت خیس برگشت. با صدای بلند گفت:
«آهای صاحب صندل قهوهای که دم دره، من باهاش رفتم وضو گرفتم. راضی باش!»