پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

آمدم ای ماه! پناهم بده

شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۱، ۰۲:۰۱ ق.ظ
این که به سنّی برسیم که دیگر مادر، در خیابان و انظار عموم، ما را را بغل نکند و نبوسد، را از نشانه‌های بزرگ شدن می‌دانستیم.
از هم‌آن بچگی‌ تا حالا که سنّ باباها هستم، کراهت و خجالت داشتم که والده چه در خلوت و چه جلوت، بغل و ماچم کند! مادران هم که ول‌کن نیستند، در همه حال ما بچه‌ایم و بوسیدنی.
این بی‌میلی به هم‌راه تفاوت قدّ ما که یک سر و گردن از او بلندترم سبب می‌شد که وقت روبوسی بعد هر مراجعت از سفر، فقط گردن و شانه به پیرزن برسد.
الهی العفو!

از مشهدالرضا که برگشتم، توی فرودگاه اهواز هم‌دیگر را دیدیم. جلو آمد که بغلم کند. حرکتی نکردم. این بار عذر پزشکی هم داشتم:
• مامان، من سرما خوردم!
•• اشکالی نداره، من همیشه گردنت رو می‌بوسم.


پی‌نوشت: این‌جا رسم است که معمولاً کهن‌سالان قدخمیده دست کوچک‌ترها را می‌بوسند و جوانان هم متقابلاً برای احترام، سر آن‌ها را.
ادبی که رعایت قدّ و قامت طرفین را می‌کند و هیچ‌کدام را به زحمت نمی‌اندازد.
  • مجتبی فرد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی