پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

واترلو

شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۱، ۰۱:۱۳ ق.ظ

پیرمرد، آمده بود بانک برای یکی پول بفرستد. سر و لباسش فلاشر می‌زد که از آن لُرهای قدیمی است و به تبع اسلافش سواد نداشت و  فیش را داد که تحویل‌دار برایش پر کند.
کارمند بانک پرسید:
• پدرجان! اسمت چیه؟
به زحمت و نامفهوم جواب داد:
•• ناپلئون!
همگی برگشتیم طرفش. کارمند دوباره پرسید:
• چی؟
•• ناپلئون.
قیافه‌اش به این دیوانه‌ها و آلزایمری‌ها نمی‌خورد.
• عمو! گرفتی ما رو؟
•• نه بابا، بیا این شناسنامه‌ام.
راست می‌گفت بنده خدا! از لرهای خوزستان بود و زیر دستِ مسترهای کمپانی نفت ایران و انگلیس کار کرده بود. کار، کارِ انگلیسی‌ها بود!
• حالا می‌خوای واسه کی حواله کنی؟
•• ویکتوریا!

  • مجتبی فرد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی