پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

من از تو، به افکار تو، آگاه‌ترم

چهارشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۰، ۰۹:۴۳ ق.ظ
سر صبح بود که تماس گرفت. تعجب کردم. به سه دلیل:
اول این‌ که سختش بود شماره گرفتن،
دوم این که همیشه این منم که تلفن می‌زنم و همیشه اوست که گوش به زنگ است،
و سوم این که هم‌این دو روز پیش زنگ زده بود و حالا حالاها مانده بود تا زنگ بعدی.
با خود گفتم: «بذار حدس بزنم. حتمی، شبی، خواب بدی دیده و نگرانم شده.»
به ثانیه نکشید که گفت: «دیشب خواب دیدم سرمای سختی خوردی. حالت خوبه؟»
کِیف کردم. از این که نگفته می‌فهمم چی می‌خواهد بگوید. دوطرفه هست البته. باید اعتراف کنم که او در این کار استادتر است.
جواب دادم: «نه مادر! چیزیم نیست، خوبِ خوبم.»

  • مجتبی فرد

نظرات  (۱)

از اونجا که خدا نیومد رو زمین ،مادر رو چانشین خودش کرد!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی