پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

به دل بردن سزاواری

سه شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۰، ۰۱:۳۰ ق.ظ
نشسته بود کنار پسرش و دست انداخته بود دور گردنش و قربان صدقه‌اش می‌رفت و نازش می‌کرد و بعد از هر جمله‌ای که می‌گفت موهای پسرک را می‌بوسید.
مادر بچه هم روبه‌رو نشسته بود و لبخند می‌زد.
«بچه‌ی من، پسر خوبیه. حرفِ مادرش رو گوش می‌کنه. مادرش رو اذیت نمی‌کنه. پسرم، هر وقت ازت پرسیدند مادرت رو بیش‌تر دوست داری یا پدرت رو؟ خجالت نکش و بگو: مادرم.»
این‌جا به بعد را آرام گفت. انگار برای خودش می‌گوید:
«من که همیشه برای این که دلِ پدرم نشکند جواب می‌دادم هر دوشون رو یه اندازه دوست دارم.»

  • مجتبی فرد

نظرات  (۲)

تقسیم محبت شاید یکی از دشوارترین کارهاست. مطلب موزونی بود.


سرافراز باشید
  • شاهزاده جوان
  • کسب و کارتان بسیار جالب است
    در حد عالی
    چون حقیقت همین هست

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی