پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

ذغال بریز لکوموتیوران

چهارشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۰، ۰۱:۱۶ ق.ظ
رفته بودیم بازار تا برای پسر یک‌ساله‌اش، اسباب‌بازی بخرد. دست می‌گذاشت روی وسایل و نظر من را می‌پرسید. من هم مخالفت می‌کردم: «نه! این خوب نیست... مناسب بچه‌ی تو نیست... قطعات ریز داره... لبه‌های تیز داره...» دست‌بردار نبود و انتخاب‌های بعدترش، بدتر می‌شدند. متوجه شدم که برای دل خودش می‌خواهد بخرد نه پسرش.
قطار اسبا‌ب‌بازی را نشانم داد و گفت: «این چه طوره؟»
پرسیدم: «اون گوشه‌اش چی نوشته؟»
جواب داد: «برای کودکان بزرگ‌تر از سه سال»
گفتم: «عالیه! تو هم که بیش‌تر از سه سال داری! هم‌این واسه‌ت خوبه!»
خندید و برگشت: «آقا! این رو برمی‌دارم.»

چه می‌شود کرد. ما هم دل داریم به خدا. حیف که این ریش و سبیل، دست و پای ما را بسته تا سوار تاب و سرسره‌ی پارک‌ها نشویم و گر نه می‌دیدید که جا به بچه کوچولوها هم نمی‌دادیم. ما هم دل‌مان می‌خواهد ریل‌های پلاستیکی را گرد بچینیم و هم‌پای لکوموتیو سیاه با بار ذغال‌سنگ و مخزن نفت و کوپه‌های مسافران، هوهوچی‌چی‌کنان بدویم و بدویم و...
ولی چه کنیم که زود بزرگ شدیم. چه کنیم که حسرت همه‌ی بچگی‌هایی که نکردیم سر دل‌مان مانده است.


پی‌نوشت: من هم یک تفنگ حباب‌ساز به بهانه‌ی خواهرزاده‌ام! خریدم. آخ اگر بدانید چه ذوقی دارد شلیک مسلسل‌وار حباب‌های درشت رنگی در هوا!
آخ اگر بدانید!

  • مجتبی فرد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی