پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

ناکسی بین که سر از صحبت من می‌پیچد

چهارشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۰، ۰۱:۲۳ ق.ظ
صدا زد: «بیا».
نشانم دادش و گفت: «اون، مریم نیست؟»
گفتم: «نمی‌دونم. دانشگاه نمی‌اومد که.»
بی این که چشم ازش بردارد، گفت: «نه! مطمئنم خودشه.»
قبلاًها رفته بود خواستگاری‌اش و جواب رد شنیده بود. دل‌خور آمد پیشم و نالید: «سگ‌خور! دیگی که واسه من نجوشه می‌خوام سر سگ توش بجوشه! حالا که قسمت من نشد آرزو دارم گیر یه آدم عوضی بیفته. چنان زجرش بده که روزی صد بار خودش رو لعنت کنه که چرا این رو خواستم و اون رو نخواستم.»
گذشت و گذشت و دوست ما زن گرفت. و دختره، شوهر کرد به کسی که هم خیلی بزرگ‌تر از خودش بود و هم یک جورهایی، تیک! می‌زد.
گفت: «حقّش بود. نفرینم گرفت.»
خندیدم و در حالی که دور می‌شدم، گفتم: «از یه زاویه دیگه هم می‌شه نگاه کرد:
تو چه قدر داغون بودی که این پسره رو به تو ترجیح داده؟!»

  • مجتبی فرد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی