پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

بیا و ببین

سه شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۰، ۰۳:۰۲ ق.ظ
نشسته بود و درددل می‌کرد. از زنش می‌گفت که در کلاس آموزش رانندگی ثبت‌نام کرده تا گواهی‌نامه بگیرد. زن خیلی خون‌سرد و ریلکسی دارد.
می‌گفت: «می‌ترسم روز اولی که بشینه پشت فرمون، زنگ بزنه و بگه: ببین! ماشین رو انداختم تو جوب. بیا درش بیار!
فرداش زنگ بزنه و بگه: ببین! ماشین رو کوبیدم به تیر برق. بیا ببرش صاف‌کاری!
پس‌فرداش زنگ بزنه و بگه: ببین! با ماشین زدم به یکی، پاش شکسته. بیا ببرش بیمارستان!
پسون‌فرداش زنگ بزنه و بگه: ببین! با ماشین تصادف کردم یکی رو کشتم. بیا خودت کارها رو راست و ریس کن!»
برگشت طرفم و گفت: «آقا اصلاً نخواستیم. نمی‌خوام رانندگی یاد بگیره. از فردا نمی‌ذارم بره کلاس!»

  • مجتبی فرد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی