پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

۱۲
بهمن
ملّت، هنوز هم‌آن رعیّت است.
  • مجتبی فرد
۱۱
بهمن
من که می‌دونم زیر این آتش‌فشان خشم و نفرین، هنوز چشمه کوچیک محبت من می‌جوشه،
پس ادامه بده که ناسزاهات هم برام شیرینه.
  • مجتبی فرد
۱۰
بهمن
سرِ کلاس زبانِ پیش، خواسته‌اندش پایِ تخته (زبان ما؛ نسلِ گچ و تخته‌پاک‌کن به گفتن وایت‌برد نمی‌چرخد) تا این جمله‌ی انگلیسی را به پارسی برگرداند:
«وقتی شیر، پیر می‌شود، یالش سیاه می‌شود»
و او هم مثل همه‌ی ماها، شروع کرده به ترجمه‌ی لغت به لغت. معنای همه را می‌دانسته الّا «یال» را و در نتیجه این طور ترجمه می‌کند:
«وقتی شیر، پیر می‌شود... (مکث و کمی مِنّ و مِن) چیزش سیاه می‌شود.»
و حدس بزنید واکنش پسرهای فرصت‌طلبِ کلاس را که به سوراخ دیوار هم می‌خندند و منتظر چنین صیدی هستند و پشت‌بندش سرخ‌شدن دخترها و سرپایین‌انداختن و ریزخندیدن‌ها!
و این‌گونه قهرمان خجالتی و مأخوذ به حیای ما در دانشگاه، انگشت نما می‌شود به اسم «آقای چیز»!
استاد شوخ‌طبع نیز برای یادآوری این خاطره، تعدیل‌شده‌ی سوال را در امتحان پایان‌ترم می‌آورد:
«شیر که جوان است، یالش چه رنگی است؟»
و همه با چاشنی لبخند، تیک زده‌اند:
«Yellow»

  • مجتبی فرد
۰۹
بهمن
• اگه رهام کنی، اگه دوستم نداشته باشی، اول می‌آم تو رو می‌کُشم بعد خودم می‌افتم و می‌میرم!
•• یعنی چی؟ قساوتت شامل حال من می‌شه فقط؟ خودت رو نمی‌کُشی اون وقت؟
• احتیاجی نیست. تو که نباشی من هم جون می‌دم، به راحتی!

  • مجتبی فرد
۰۱
بهمن
گزیده‌ی کتاب «آن‌جا که پنچرگیری‌ها تمام می‌شوند»
نوشته‌ی «حامد حبیبی»
نشر «ققنوس»


صفحه‌ی 19
«یه نفر که شنا بلده، خودش هم بخواد، غرق نمی‌شه.»

صفحه‌ی 20
«... اگه از اول می‌دونستم سگ چه جونوریه اصلاً شوهر نمی‌کردم.»

صفحه‌ی 34
... آن لذت پنهان که آدم از نگاه کردن به چرک‌های چسبیده به گوش‌پاک‌کن می‌بَرد...

صفحه‌ی 38
«چیزی گفتین؟»
...
«نه... نه چیزی که ارزش دو بار گفته شدن را داشته باشد.»

صفحه‌ی 47
«... زن‌ها به بسته‌بندی بیش‌تر اهمیت می‌دهند تا به داخل بسته.»
... و ادامه داد: «... و تا به اهداکننده‌ی بسته.»

  • مجتبی فرد