پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
۲۳
فروردين

گزیده‌ی کتاب «چهل‌سالگی»
نوشته‌ی «ناهید طباطبایی»
نشر «چشمه»


صفحه‌ی 12
آدم باید به تعداد کسانی که می‌شناسد ماسک داشته باشد.

صفحه‌ی 23
غم او هم خوش حالش می‌کرد و هم غصه‌اش می‌داد. خوش‌حال می‌شد چون می‌دید او هم علی‌رغم تمام خوش‌بختی‌اش، باز هم مثل او مشکلاتی دارد و غصه می‌خورد چون دوستش داشت. اما در وجود او حس کنجکاوی از همه چیز قوی‌تر بود. او عاشق مسائل زندگی دیگران بود، بس که به مسائل خودش عادت کرده بود.

صفحه‌ی 24
آهی کشید و گفت: «خدا را شکر که هیچ‌وقت خیلی خوشگل نبوده‌ام و گر نه لابد حالا خیلی غصه می خوردم.»

صفحه‌ی 27
ببین، نباید ناراحت بشوی، زن‌های چهل‌ساله بلاخره یک کار عجیب و غریبی ازشان سر می‌زند، برای این‌که ثابت کنند هنوز پیر نشده‌اند یا دوست‌پسر می‌گیرند یا لباس‌های عجیب و غریب می‌پوشند و موهای‌شان را بنفش می‌کنند یا رژیم لاغری می‌گیرند یا دوباره بچه‌دار می‌شوند یا می‌روند کلاس زبان یا... چه می دانم، اما مطمئن باش همه‌ی این‌ها فقط یک مدت کوتاه است، خیلی زود به پیری عادت می‌کنند.

صفحه‌ی 47
«چه‌قدر بدون مقنعه جوان‌تری و چه‌قدر زیباتر.»
آلاله سرخ شد و گفت: «اگر بدانی چه‌قدر به این تعریف‌ها احتیاج دارم»

  • مجتبی فرد
۲۲
فروردين
• مگه قلب هم داری تو آخه؟
•• چرا که نه. ولی چون قدّ قلب یه گنجیشکه، توی این سینه‌ی فراخ به چشم نمی‌آد!

  • مجتبی فرد
۲۱
فروردين
چاه را از خودت دریغ نکن.
شاید آب نداشته باشد، امّا، به درد گریه‌کردن که می‌خورد؟

  • مجتبی فرد
۲۰
فروردين
یکی از آرزوهای بزرگم! این است که مثل قهرمان فیلم‌ها از ماشین پیاده شوم. چرا نمی‌توانم کار به این سادگی را باشکوه انجام دهم؟
یا شانه‌ام به در می‌خورد، یا سرم به سقف می‌زند، یا پایم به صندلی گیر می‌کند یا...

  • مجتبی فرد
۱۷
فروردين

• آدمی مثل تو، چرا باید یکی مثل اون رو دوست داست داشته باشه؟
••خودم هم موندم ولی مگه دل، چرا حالی‌شه؟


پی‌نوشت یک: استاد حقوق می‌گفت: جهل به قانون، رافع مسوولیت نیست.
پی‌نوشت دو: استاد روان‌شناسی می‌گفت: علم به تفوق قلب بر عقل، مانع شکست نیست.
پی‌نوشت سه: حافظ می‌گوید: بشوی اوراق اگر هم‌درس مایی...

  • مجتبی فرد
۱۲
فروردين
سه‌باره تعطیلات نوروز و سه‌باره انبوه مسافران نوروزی لب ساحل و سه‌باره «خوش به حال خوشگلا»!

  • مجتبی فرد
۲۷
اسفند
ترانه‌ای سه‌صدایی از خوانندگانی کم‌نام‌و‌نشان و بسیار مناسب حال و هوای این روزها.

دانلود ترانه «عید امسال» با صدای «علی رهام»

  • مجتبی فرد
۲۴
اسفند
سر صبح بود که تماس گرفت. تعجب کردم. به سه دلیل:
اول این‌ که سختش بود شماره گرفتن،
دوم این که همیشه این منم که تلفن می‌زنم و همیشه اوست که گوش به زنگ است،
و سوم این که هم‌این دو روز پیش زنگ زده بود و حالا حالاها مانده بود تا زنگ بعدی.
با خود گفتم: «بذار حدس بزنم. حتمی، شبی، خواب بدی دیده و نگرانم شده.»
به ثانیه نکشید که گفت: «دیشب خواب دیدم سرمای سختی خوردی. حالت خوبه؟»
کِیف کردم. از این که نگفته می‌فهمم چی می‌خواهد بگوید. دوطرفه هست البته. باید اعتراف کنم که او در این کار استادتر است.
جواب دادم: «نه مادر! چیزیم نیست، خوبِ خوبم.»

  • مجتبی فرد
۲۳
اسفند
دینگ دینگ
• مسیج‌باز هستی؟
•• بستگی داره کجای رابطه باشم؟ اولش؟ اوجش؟ یا تهش؟
• الان کجای کاری؟
دینگ دینگ

  • مجتبی فرد
۲۰
اسفند

کیسه‌ی رخت‌چرک‌ها را دادم دست والده که بشوید. جیب لباس‌ها را وارسی کرد تا چیزی توی‌شان جانمانده باشد. متوجه دکمه یکی از پیراهن‌ها شد که رنگ نخش به بقیه نمی‌خورد.
پرسید: «کی این رو دوخته؟»
گفتم: «من!»
حیرت‌زده به منی که در خانه دست به سیاه و سفید نمی‌زنم انداخت: «مگه بلدی؟»
جواب دادم: «ای مادر! می‌گن خدمت سربازی آدم رو مرد بار می‌آره، ما رو که زن کرد!»


پی‌نوشت یک: تی‌کشیدن و جارو کردن و گردگیری بلدم. ظرف شستن هم بلدم. کمی کوک‌زدن و رفوکردن و دوخت‌ودوز بلدم. پخت‌وپز برای زنده‌ماندن تا 48 ساعت هم بلدم!
پی‌نوشت دو: در ضمن کمی بازوبسته‌کردن سلاح و تیراندازی هم می‌دانم!

  • مجتبی فرد