بندهی حلقهها
دوشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۰، ۱۱:۲۳ ب.ظ
از همآن اوّلها، دوست داشتم انگشتر دست کنم. اولین انگشترم هم انگشتر قدیمی اَبَوی بود که توی رکابش یک تاج مینیاتوری ظریف حک شده بود. مدتها دستم بود تا زمانی که فهمیدم پلاتین نیست و طلای سفید است.
از آن زمان به بعد انگشترهای زیادی عوض کردهام و همیشه یکیدوتا دارم و به اصطلاح نمیگذارم دستم خالی باشد. همهجورهاش را داشتهام: سنگدار و بیسنگ، عقیق و یشم و شرفالشمس، نقره ایرانی و ایتالیایی و مدت کوتاهی تیتانیوم. تنها حلقهی بندگی! است که هنوز نوبتش نشده است.
و حالا، این انگشترها، نشانهی حضور من شدهاند. والده، هر وقت انگشترهایم را کنار تلویزیون ببیند میداند که خانهام و اگر نباشند یعنی که بیرونم.
از آن زمان به بعد انگشترهای زیادی عوض کردهام و همیشه یکیدوتا دارم و به اصطلاح نمیگذارم دستم خالی باشد. همهجورهاش را داشتهام: سنگدار و بیسنگ، عقیق و یشم و شرفالشمس، نقره ایرانی و ایتالیایی و مدت کوتاهی تیتانیوم. تنها حلقهی بندگی! است که هنوز نوبتش نشده است.
و حالا، این انگشترها، نشانهی حضور من شدهاند. والده، هر وقت انگشترهایم را کنار تلویزیون ببیند میداند که خانهام و اگر نباشند یعنی که بیرونم.
- ۹۰/۱۲/۰۸