گزیدهی کتاب «دفتر کارآگاهی شمارهی یک بانوان»
چهارشنبه, ۱ دی ۱۳۸۹، ۰۸:۴۵ ق.ظ
گزیدهی کتاب «دفتر کارآگاهی شمارهی یک بانوان»
نوشتهی «الکساندر مککال اسمیت»
ترجمهی «میرعلی غروی»
نشر «هرمس»
صفحهی 15
سر ما هم پر از خاطرات است. هزاران خاطره از بوها، جاها و اتفاقهای کوچکی که برایمان افتاده، غیرمنتظره به خاطرمان میآید و به ما یادآوری میکند که ما کی هستیم.
صفحهی 145
اگر به حرف پدرش گوش میکرد، اگر به حرف شوهرِ دخترعمو گوش میکرد، هرگز با «نوته» ازدواج نمیکرد و این همه سال بدبختی نمیکشید. ولی آنها ازدواج کردند چون او مثل همهی بیستسالهها، کلّهشق بود. در این سن هر چه قدر هم که فکر کنیم درست میبینیم، باز هم درست نمیبینیم. با خودش فکر کرد که دنیا پر از آدمهای بیستساله است، و همه کور.
صفحهی 158
مرد بودن و دائم به فکر رابطهی جنسی بودن چه قدر وحشتناک بود. چون دربارهی مردها این فرض وجود داشت. در یکی از مجلهها خوانده بود که مردان روزانه به طور متوسط بیش از شصت بار به رابطهی جنسی فکر میکنند. نمیتوانست این عدد را باور کند، ولی تحقیقات آشکارا این را نشان میداد. یک مرد در حالی که کار روزانهاش را انجام میدهد همیشه فکرش پر است از اعمال جنسی مردانه، حال آن که در واقع دارد کار دیگری را انجام میدهد. آیا دکترها وقتی دارند نبض آدم را میگیرند در همین فکرند؟ آیا وکیلها وقتی پشت میزشان نشستهاند و مشغول حلّ یک پروندهاند در همین فکرند؟ آیا خلبانها وقتی هواپیما را هدایت میکنند در همین فکرند؟
آقای جِی.ال.بی.ماتِکُنی با آن حالت معصوم و چهرهی عادی چه طور؟ آیا وقتی دارد به کلاهک دلکو نگاه میکند یا با زحمت زیاد باتری ماشین را بیرون میآورد، به این موضوع فکر میکند؟
صفحهی 194
خانم رامتسوی این قضیه را به قدری ساده جلوه داده بود که آقای جِی.ال.بی.ماتِکُنی متقاعد شد نقشهشان میگیرد. نکتهی جالب در مورد اعتماد به نفس همین بود: سرایت میکرد.
نوشتهی «الکساندر مککال اسمیت»
ترجمهی «میرعلی غروی»
نشر «هرمس»
صفحهی 15
سر ما هم پر از خاطرات است. هزاران خاطره از بوها، جاها و اتفاقهای کوچکی که برایمان افتاده، غیرمنتظره به خاطرمان میآید و به ما یادآوری میکند که ما کی هستیم.
صفحهی 145
اگر به حرف پدرش گوش میکرد، اگر به حرف شوهرِ دخترعمو گوش میکرد، هرگز با «نوته» ازدواج نمیکرد و این همه سال بدبختی نمیکشید. ولی آنها ازدواج کردند چون او مثل همهی بیستسالهها، کلّهشق بود. در این سن هر چه قدر هم که فکر کنیم درست میبینیم، باز هم درست نمیبینیم. با خودش فکر کرد که دنیا پر از آدمهای بیستساله است، و همه کور.
صفحهی 158
مرد بودن و دائم به فکر رابطهی جنسی بودن چه قدر وحشتناک بود. چون دربارهی مردها این فرض وجود داشت. در یکی از مجلهها خوانده بود که مردان روزانه به طور متوسط بیش از شصت بار به رابطهی جنسی فکر میکنند. نمیتوانست این عدد را باور کند، ولی تحقیقات آشکارا این را نشان میداد. یک مرد در حالی که کار روزانهاش را انجام میدهد همیشه فکرش پر است از اعمال جنسی مردانه، حال آن که در واقع دارد کار دیگری را انجام میدهد. آیا دکترها وقتی دارند نبض آدم را میگیرند در همین فکرند؟ آیا وکیلها وقتی پشت میزشان نشستهاند و مشغول حلّ یک پروندهاند در همین فکرند؟ آیا خلبانها وقتی هواپیما را هدایت میکنند در همین فکرند؟
آقای جِی.ال.بی.ماتِکُنی با آن حالت معصوم و چهرهی عادی چه طور؟ آیا وقتی دارد به کلاهک دلکو نگاه میکند یا با زحمت زیاد باتری ماشین را بیرون میآورد، به این موضوع فکر میکند؟
صفحهی 194
خانم رامتسوی این قضیه را به قدری ساده جلوه داده بود که آقای جِی.ال.بی.ماتِکُنی متقاعد شد نقشهشان میگیرد. نکتهی جالب در مورد اعتماد به نفس همین بود: سرایت میکرد.
- ۸۹/۱۰/۰۱