پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

پریشانان، پری را می‌پرستند

با ماه‌رخی اگر نشستی، خوش باش

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
۰۲
آبان
تو رو به آتیش می‌کشم،
یه روز با چشمای تَرَم.
  • مجتبی فرد
۰۱
آبان
دخترها خیال می‌کنند که پسرها التماس‌شون می‌کنند،
نمی‌دونند که دارند مخ‌شون رو می‌زنند!
  • مجتبی فرد
۳۰
مهر

گزیده‌ی کتاب «خندیدن بدون لهجه»
نوشته‌ی «فیروزه جزایری (دوما)»
ترجمه‌ی «نیلا والا»
نشر «باغ نو»



صفحه‌ی 28-29
«سیب‌زمینی سرخ‌کرده دوست داری؟»
بماند که خوش مزه‌ترین غذایی را که دوست دارم به من پیشنهاد می‌کرد، غذایی که مورد علاقه من است و هیچ‌گاه مادرم به من نمی‌دهد، سیب‌زمینی سرخ‌کرده. گرسنه نبودم، اما سیب‌زمینی سرخ‌کرده نیازی به گرسنگی نداشت، فقط آب دهانم راه افتاد و در پاسخ گفتم: «بله، خواهش می‌کنم.»

صفحه‌ی 40
(پدرم) تصمیم گرفت... برای علی شغلی دست و پا کند.
یکی از شاگردان سابق پدرم مدیریت باشگاه شهر را بر عهده داشت. سراسر منطقه خاورمیانه بر پایه این‌که چه کسی با چه کسی آشناست بنا شده، پس پدرم تصمیم گرفت تا به دیدن شاگرد سابق خودش برود.

صفحه‌ی 48-49
دیدن کسی که گریه و زاری می‌کند یکی از نقطه ضعف‌های اساسی پدرم است. این نقطه ضعف پدرم در دوران کودکی خیلی به داد من رسید و از آن سود بردم و هم‌آن بود که موجب دست‌یابی‌ام به تعداد زیادی اسباب‌بازی گردید.

  • مجتبی فرد
۲۸
مهر
والله ما بی‌احساس نیستیم،
فقط حرفش رو نمی‌زنیم.
  • مجتبی فرد
۲۵
مهر
چشم قلمبه دارم،
یک دلِ گنده دارم.

  • مجتبی فرد
۲۱
شهریور
مجبورم نکن این همه ناز بِکشم.
عادت ندارم. وسطش کم می‌آرم، می‌ذارم می‌رم‌...
  • مجتبی فرد
۲۰
شهریور
این مجنون است که از دل تاریخ می‌نالد:
«لیلی»
خوش به حال آنان که معشوقی دارند و خوش‌تر، حال آن که معشوقش را  لیلی نام  است.
لذت دارد صدا بزنی: لیلی!

دانلود ترانه «لیلی منال» با صدای «ویگن»
  • مجتبی فرد
۱۹
شهریور
می‌تواند عشق؛ فاحشه بسازد از فرشته‌ها.
اگر معشوق، اشتباهی باشد.
  • مجتبی فرد
۱۸
شهریور

پیرمرد، آمده بود بانک برای یکی پول بفرستد. سر و لباسش فلاشر می‌زد که از آن لُرهای قدیمی است و به تبع اسلافش سواد نداشت و  فیش را داد که تحویل‌دار برایش پر کند.
کارمند بانک پرسید:
• پدرجان! اسمت چیه؟
به زحمت و نامفهوم جواب داد:
•• ناپلئون!
همگی برگشتیم طرفش. کارمند دوباره پرسید:
• چی؟
•• ناپلئون.
قیافه‌اش به این دیوانه‌ها و آلزایمری‌ها نمی‌خورد.
• عمو! گرفتی ما رو؟
•• نه بابا، بیا این شناسنامه‌ام.
راست می‌گفت بنده خدا! از لرهای خوزستان بود و زیر دستِ مسترهای کمپانی نفت ایران و انگلیس کار کرده بود. کار، کارِ انگلیسی‌ها بود!
• حالا می‌خوای واسه کی حواله کنی؟
•• ویکتوریا!

  • مجتبی فرد
۱۵
شهریور
• چه طوری؟
•• تا خوابم، خوبم!
  • مجتبی فرد